اینجا تو تنهایی
بهمن جلالی یکی از عکاسان فعال و سرشناس ایران در سطح جهان است. نمایشگاه بزرگ مجموعهای از چهل سال فعالیت هنری جلالی سال گذشته در بنیاد تاپیس در بارسلون اسپانیا برگزار شد. نمایشگاهی که پس از آن به اتریش رفت و گویا قرار است در کشورهای دیگری نیز بر پا شود. وی به تازگی از بینال ونیز بازگشته که در آنجا نیز در کنار هنرمندانی از شرق عکسهایی را به نمایش گذاشته است.
با وی درباره بازار داخلی و خارجی عکس گپ زدیم و او حاصل سالها تجربه اش در عکاسی را بازگو کرد.
وضعیت بازار فروش عکس در داخل کشور چطور است؟
در بازار داخلی متاسفانه هرج و مرج حاکم است. از زمانی که برگزار کنندگان یا متصدیان بازارهای هنری دبی آمدند و تعدادی نقاشی و عکس از هنرمندان گرفتند و به قیمتهای بالا فروختند، عکاسان ایرانی بی مهابا قیمتهایشان را بالا بردند تا برای خود اعتباری دست و پا کنند. بدون توجه به اینکه خریدار ایرانی نمیتواند مبلغی معادل قیمت عکسهایی که در دبی یا انگلیس به یورو و دلار فروش میرود، بپردازد.
امروزه در بازار داخلی مشکل دو قیمتی بودن آثار به وجود آمده. بعضیها سماجت دارند که ما همان قیمتی که در بازارهای خارجی فروختیم، روی آثارمان میگذاریم. بعضیها هم میگویند بازار داخلی کشش ندارد و باید قیمتهای داخل را کم کنیم. از طرفی وقتی قیمتهای داخل را کم میکنیم، عدهای میآیند از اینجا میخرند و در حراجیها با قیمتهای بالاتر عرضه کرده و میفروشند.
شما فرمودید عکاسانی هستند که بیحساب قیمت کار خود را بالا بردند تا برای خود اعتباری دست و پا کنند. سوال این است که یک عکاس چه کار باید بکند تا کارش ارزش واقعی خود را پیدا کند.
آدمها، در همه جای دنیا، از نقطهای شروع کرده و آرام آرام رشد میکنند و کارشان را توسعه میدهند و بهتر میکنند. معمولا همه با قیمتهای پایین شروع میکنند و آرام آرام درصدی به این قیمت افزوده میشود مشروط به اینکه خریدار پیدا کند. اینجا چنین اتفاقی نیفتاده و عکاسی که دو سابقه دارد چون میبیند فلانی عکسش را بیست میلیون تومان میفروشد، او هم میگوید پانزده میلیون. این وضعیت بی سر و سامان و بی ضابطهای است.
مثلا همین اکسپو صبا را، که چندی پیش برگزار شد، در نظر بگیرید. هر کسی آمد و قیمتی که دوست داشت روی کارش گذاشت. در کدام اکسپویی وضعیت به این صورت است؟ اکسپوها کارشناسانی دارند که آثار را بررسی میکنند و همه چیز را میسنجند. من به برگزارکنندگان هم این موضوع را گوشزد کردم. گفتم شما باید روزمه افراد را بگیرید. ببینید چند سال است کار کرده و چه کار کرده و بعد با در نظر گرفتن این نکات قیمتگذاری را باید یک گروهی انجام دهند. نه اینکه هر کسی به دلخواه خود بگوید ده میلیون یا بیست میلیون!
در هیچ بازاری اینطور نیست که هرکسی خودش بیاید و قیمت پایه بدهد. بالاخره صاحب بازار، سابقهاش را میبیند. کارش را میبیند. اینکه عکسش در کدام موزهها، گالریها و کلکسیونهاست و بعد میگوید فلان قدر قیمت پایه. اما اینجا عکس خبری را هم بردیم و چهل میلیون قیمت گذاشتیم!
در فروشهای خارجی هم قیمتهایی اعلام شد که بسیاری معتقدند واقعی نیست.
من نمیدانم چرا یک عدهای موضوع را اینجوری مطرح کردند. داستان از این قرار است که مثلا نقاشی که پنجاه سال است کار میکند و نمیتوانسته کارش را در ایران، به قیمت دلخواه بفروشد، در مقطعی به حراج کریستیز رفته و اثرش را ده برابر قیمت اینجا فروخته است. این چه ضرری برای ما دارد که جلوی آن جبهه میگیریم؟
خوب شاید واقعی نبوده است.
هر چه بوده، عکاس و نقاش و مجسمهساز ایرانی بعد از چهل، پنجاه سال کار کردن، اثرش را به قیمت خوبی فروخته است و حالا هم که این بحران اقتصادی به وجود آمده، قیمتها خود به خود پایین میآید.
اما همان روزی هم که کار اینها در اوج شکوفاییشان به فروش میرفت، باز یک عدهای شاکی بودند.
من نمیدانم چرا صاحب هر شغلی اگر میلیونر شود، هیچ کس او را محکوم نمیکند. ولی اگر یک هنرمند بعد از سالها کار، درآمدی پیدا کند، زمزمهها و حرف و حدیثها شروع میشود. تناولی چند سال است کار میکند؟ چند تا مجسمهاش را توانسته با قیمت خوب بفروشد؟
البته قبول دارم که ممکن است بازیهایی در این بازارها بشود. هیچ بحثی در آن نیست. ولی فکر میکنم که با وجود همه این حرفها، یک کار هنری هفتاد هزار دلار فروش رفته است و من از این بابت خوشحالم.
چه فایده از اینکه هی ما بگوییم بادکنکی بوده؟ بالاخره دو سه سال که خوب بوده است، حالا هم به تبع همه بخشهای اقتصادی دیگر این کار هم با مشکل رو به رو شده و این موضوع طبیعی است.
شاید همین کار یک عده عکاس جوان را وسوسه کرده است تا قیمت آثار خود را بالا ببرند.
بالا ببرند! خودشان لطمه میخورند. شما مطمئن باشید هرجایی دیگری که بخواهید کار ارایه کنید، یک موسسه آن را بر اساس رزومهات قیمت گذاری میکند. مشخصاتی مانند اینکه کی هستی؟ چه کار کردهای، کجا نمایشگاه داشتی؟ چند سال کار میکنی و از این جور چیزها.
وقتی یک عکاس جوان در رزومهاش مینویسد که دوتا جایزه سینمای جوان بردهام و یک جایزه دوسالانه عکس و این هم نمایشگاه دومم است، پس رزومهای ندارد برای آن قیمتهای کذایی.
متاسفانه فکر میکنند که اگر من قیمت کارم را در نمایشگاه بگذارم چهار میلیون تومان، یعنی خیلی آدم مهمیشدهام. نه، اصلا همچین خبری نیست.
چه جاهایی باید وجود داشته باشد تا به یک عکاس تازه کار کمک کند تا بتواند راه خود را پیدا کند.
در کشورهایی که در این زمینه پیشرفت کردهاند، چند موسسه جداگانه هست که میتواند به فرد کمک کند. یکی چرخه بزرگی گالریها هستند که بیشتر کار میگیرند و نمایشگاه میگذارند، مشتریها و کلکسیونرهای خاص خود را دارند و به اندازه ارتباطات خود میتوانند کارها را به فروش برسانند و معرفی کنند. هر هنرمندی با یک گالری کار میکند و هر کس با آن هنرمند کار داشته باشد، با گالری تماس میگیرد.
یکی دیگر بنیادهای فرهنگی و موزهها هستند که عمدتا از دولت کمک میگیرند و کارشان خرید و فروش نیست، تنها برگزاری نمایشگاه است.
مراکز دیگر بازارهای فروش عکس هستند مثل کریستیز و بونامز و ساتبی و مانند اینها که کارشان این است که در سال، یک، دو یا سه بار حراجی میگذارند و کارهایی را قبول کرده و در معرض فروش میگذارند.
شکل آخر افرادی هستند که برای گالریها و موزهها، نمایشگاه درست میکنند. آنها دو سه سال کار میکنند و یک مجموعهای به عنوان نمایشگاه آماده و عرضه میکنند.
این افراد به دلیل رابطهای که با گالریها و مراکز فرهنگی و موزهها دارند، نقش مهمیدر عرضه و معرفی کار دارند. این شیوهای است که در فرنگ رایج است.
اما در اینجا شما باید آنقدر کوشش کنید تا بتوانید ارتباطی برقرار کنید با یک برگزار کننده نمایشگاه معروف و بین المللی.
من خودم را مثال میزنم که به همین شیوه وارد شدم. در یک مقطعی توانستم با یکی از معروفترین کریتورهای دنیا به نام «کاترین داوید»، ارتباط برقرار کنم. وقتی ایشان آمد و عکسها را خواست، من هیچ شکی نکردم و همه عکسهایم را نشان دادم. در حالی که عکاسان دیگر شک داشتند که این کار را انجام بدهند یا نه و دائم به احتمالات فکر میکردند. او از عکسهای من خوشش آمد و یکی دو سال کار کردیم و در نهایت نمایشگاه بزرگ چهل سال فعالیت من در بارسلون برگزار و کتابش منتشر شد. آن کتاب را دیگرانی هم دیدند و خواندند و از همین طریق نمایشگاه به اتریش رفت و بعد قرار است به جاهای دیگر هم برود.
به هر حال اگر شما توانستید در این دایره وارد شوید، دیگر رفتهاید اگر نه، یک گوشه میمانید اما جایی نیست که به تو کمک کند. اینجا تو خودت تنهایی.
در ایران تنها گالریها هستند که به خاطر شرایط موجود هنوز نتوانستهاند به ساختار کاملا حرفهای دست پیدا کنند. ما کوشش کردیم هنرمندان متمرکز بشوند و بر اساس خواست، اعتقادشان یا علاقه یک گالری را انتخاب کنند و تنها با همان کار کنند. اما همین اتفاق ساده هنوز نیفتاده.
چرا؟
به این خاطر که هنرمند اگر نتوانست کارش را در یگ گالری به فروش برساند، فورا میگوید گالری کار نکرده و نمایشگاه بعدیاش را جای دیگری میبرد. اما فکر نمیکند که صاحب گالری کلی وقت لازم دارد تا کار را معرفی کند. ما صبر نداریم و میخواهیم در اولین نمایشگاه همه را بفروشیم. اینجا نشد میرویم جای دیگر.
آیا آژانس عکس میتواند به بازارخرید و فروش عکس را رونق بدهد؟
در آژانسهای عکس بیشتر عکس خبری خرید و فروش میشود. به نظر من در این دوره عمر آژانس سر آمده است. آژانسها متعلق به دورهای بودند که اصلا ارسال عکس به این سرعت انجام نمیشد. نگاتیو میگرفتید و باید میفرستادید به جایی که عکستان را توزیع کند. آنجا از نگاتیوهای شما کنتاکت میزد و بین تعداد زیاد مشترکانش، که روزنامههای سراسر دنیا هستند، پخش میکرد. اگر چاپ میشد، آژانس درصدش را بر میداشت و درصد عکاس را هم میداد.
الان کافیست که عکاس خودش رابطی پیدا کند تا عکسش را در لحظه و به صورت آنلاین بدهد. دیگر آژانس نقشی ندارد.
این سوال را از این جهت پرسیدم که مثلا گالری داری مثل خانم قبائیان معتقد است که وجود یک آژانس عکس، که صرفا نام ایران را مطرح بکند، باعث میشود توجه جهانی به تولیدات تصویری ایران جلب شود. طبیعتا همین جلب توجه، راه برای فعالیت در شاخههای دیگر هم باز میشود.
در یک مورد با ایشان موافقام. از هفت، هشت سال پیش که اولین نمایشگاه عکس گروهی ایران در پاریس انجام شد که نمایشگاه بزرگی هم بود، عکاسی ایران در اروپا و آمریکا رفت و مورد توجه قرار گرفت توجهی به آن شد. از آن زمان به بعد کریتورهای مختلفی از مراکز فرهنگی، گالریها، مراکز هنری و موزهها به ایران آمدند برای اینکه عکاسی ایران را به نمایشگاههایشان ببرند.
یکی از مشکلاتی ما این است که جای متمرکزی وجود ندارد که بتواند به اینگونه افراد کمک کند. آنها دو نفر را میشناسند و به همانها مراجعه میکنند و در نهایت به دو نفر دیگر معرفی میشوند و همه چیز در یک دایره بسته میماند.
زمانی که آقای سمیع آذرمدیر موزه بود، با موزهها و مراکز فرهنگی دنیا ارتباط برقرار کرده و مرکزی شده بود که نقش رابط بین برگزارکنندگان نمایشگاهها و هنرمند ایفا میکرد. ولی متاسفانه الان این رابطه قطع شده است و هیچ مرکزی نداریم که عکاسی ایران را در ژانرهای مختلف معرفی کند.
این به اعتقاد من کار یک بانک عکس است که ما چنین چیزی را نداریم و به همین دلیل خیلی از جوانها که عکسهایشان هم خوب است اصلا نمیتوانند ارتباط برقرار کنند و در نتیجه کارشان میماند.
چرا چنین بانکی به وجود نمیآید؟
کی پدید بیاورد؟
از طرف دیگر شاید اگر علاقمندی هم پیدا شود و دست به چنین کاری بزند، عکاسان هم خیلی راغب نباشند با آن همکاری کنند. چرا که ما قوانین حمایتی نداریم که مثلا من مطمئن باشم عکسی که در اختیار یک موسسه گذاشتهام، بی اطلاع من جایی نمیرود.
دیگر اینکه اگر کار من را در این بانک بگذارم و در فلان جای اروپا یکی بخواهد بخرد، من راهی برای دریافت پولم ندارم. چرا که بر اساس شرایط تحریم، نمیتوانند پول من را از طریق بانک ایرانی بدهند. کارت اعتباری هم که نداریم.از طریق قاچاق هم که نمیتوانند بفرستند، تنها راه ممکن این است که من حسابی در اروپا داشته باشم که این پول را بتوانم دریافت کنم.
یک مشکل بزرگتر هم وجود دارد و آن نوع ارتباط در جامعه عکاسی، یا به طور کلی جامعه هنری ماست که نمیتوانیم جمعی درست کنیم و کاری به نفع خودمان انجام بدهیم. حالا اگر یک بیچارهای هم بیاید و پیشقدم بشود، مطمئن باشید کاری میکنند که فرار کند. اینقدر حرفهای عجیب و غریب بد میزنیم که اصلا کسی به سراغ چنین کاری نرود. کافی است دو تا کار از این طریق به فروش برسد و آنوقت شروع میشود که باند بازی است و دلالی بازی است و از این گونه حرفها.
از شما و دوستان دیگری شنیدم که موسسات دولتی، بارها خریدهای خود را پس فرستادهاند. آیا قانونا تعهدی نسبت به خریدی که انجام میدهند ندارند؟
قانون این است که آن موسسهای که نماینده فروش است، باید از هنرمند حمایت کند، که نمیکند!
از طرف دیگر، مدیری یک اثر هنری را میخرد و بعد باید چند نفر را قانع کند که پولی که خرج شده مفید بوده است. پس حتما قانع کردن این افراد با مشکل رو به رو میشود که اثر را پس میفرستند.
اخیرا شنیدهام که مجلس طرح اختصاص چند درصد از بودجه سازمانهای دولتی به خرید آثار هنری را هم لغو کرده است. یعنی قانونا الزامیدر خرید ندارند.
متاسفانه هنوز این آگاهی ایجاد نشده که این خرید، نوعی سرمایهگذاری است. البته در حال حاضر دو بانک خصوصی هستند که سرمایه گذاریهای کلان کرده و مجسمه و عکس و نقاشی خریدهاند. بعضی از این آثار هم در بازارهای انگلیس و فرانسه و دبی عرضه شد و مسلما با قیمتهای سرسام آوری که پیدا کردند، سود زیادی نصیب صاحبانش شد.
فکر میکنید چه اتفاقاتی باید رخ بدهد تا وضعیت نابه هنجار بازار داخلی سر و سامان بگیرد؟
به موسسات و بنیادهای فرهنگی هنری دولتی که امیدی نیست. آنها متاسفانه نمیتوانند ارتباط ما را با بازار دنیا برقرار کنند.
چرا که آنها روی بازار داخلی ممیزیهای شدیدی اعمال میکنند و این موضوع در مورد خارج از کشور بدتر خواهد شد. ارتباطها با این شکل رفتاری، هرگز ایجاد نمیشود چون طرف خارجی هم اعتماد نمیکند. بنابراین تنها بخش خصوصی میماند.
اما متاسفانه ما بخش خصوصی کاملا حرفهای هم نداریم. تنها گالریها هستند که هر کدام در حد وسع و توان خود کار میکنند. اما به هر حال فکر میکنم که شاید آرام آرام همت همین گالریها به ثمر بنشیند، مشروط به اینکه خود عکاسان از آنها حمایت کنند.
متاسفانه عکاسان فقط به درآمد همین امروز کار دارند. این هم فرهنگ یا اخلاقی است که در دوره ما به وجود آمده. زود، تند، سریع میخواهیم نتیجه بگیریم و اصلا به فکر خلق آیندهای برای خودمان نیستیم.
منبع: عکاسی